زینب و زهرازینب و زهرا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

دوقلوها

خوش آمد گویی

 

سلاممممممممممم

به وبلاگ زینب زهرا خوش آمدید

آتلیه 

سمت راست زینب، سمت چپ زهرا

 I always feel happy, you know why? من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

Because I don't expect anything from anyone, برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

Expectations always hurt .. Life is short .. So love your life .. انتظارات همیشه صدمه زننده هستند .. زندگی کوتاه است .. پس به زندگی ات عشق بورز .

. Be happy .. And keep smiling .. Just Live for yourself and .. خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

Befor you speak » Listen قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

Befor you write » Think قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

Befor you spend » Earn قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

Befor you pray » Forgive قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

Befor you hurt » Feel قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

Befor you hate » Love قبل از تنفر » عشق بورز

That's Life … Feel it, Live it & Enjoy it. زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

سپیدان نههههه سفیدان ( بهمن 1391)

سلامممممممممممممممممم یه دو سه روزی رفتیم سپیدان برف بازی کردیم و یه حال و هوایی عوض کردیم. شما دوتا نازگل بابا هم خیلی شیرین زبون شدید. ولی بابایی دیگه پیر شده و چیزی یادش نمیمونه که بخواد از شیرین زبونیاتون بنویسه نزدیکای پولاد کف بودیم که سر و کله برف پیدا شد و شما کلی ذوق کردید و آخ جوووووووووووون آخ جووووووووون بلف بازی میکردید . بعد زینب خانوم گفتن که بابایی هویج آولدی؟؟؟ گفتم نه باباییٰ نیاوردیم. بعدش گفتی که خوب حالا چطولی آدم بلفی دلس کنیم من: زینب: گفتم بابایی حالا بینی آدم بلفی رو یه چیزی میذاریم دیگه زینب: بلاخره یه جایی زدیم کنار و پیاده شدیم. اما حسابی سر بوود. رفتیم تو برفها. زهرا خانوم که از سرما ...
17 بهمن 1391
6043 2 124 ادامه مطلب

ی ی هازدهههه؟

سلامم سلام صدتا سلام    به دوستامون   به جوجوهام خووبید خوشید؟؟؟؟ خوب اومدیم دوباره همه هم خوووبیم   تو این مدت کلی شیرین کاری و شیرین زبوونی داشتید ولی چون من پدر درگیر کار و بارا بودم زیاد تو ذهنم نمونده میترسمم یه وقت فشار رو مغزم بیارم که اونا رو یادم بیاد مغزم منفجر بشه   اینرووزها هوا بهاریه و جوون میده واسه تفریح و کوه رفتن جمعه ها کلا بیروونیم ما که دو فصل بیشتر نداریم بهار و تابستان   حتما کنجکاوید بدونید که جریان عنوان پست چیه؟؟ ی ی هازده زهرا خانوم خوشگل بابا یه چند وقته ساعت رو میپرسه بابایی ساعت چنده؟؟ خوب میخوام بدونم پروازت دیر میشه به جلست نمیرسی...
11 دی 1391

لستیم آلاشگاه (آرایشگاه)

لستیم آلاشگاه قبل از رفتن زهرا خانوم ساکت بود قبل از رفتن زینب خانوم همش حرف میزد: بلیم آلاشگاه، موهام خوکشل کنم، آلاشگاه خودمه، آلاشگاه آلاشگاه آلاشگاه آلاشگاه رسیدیم آلاشگاه زهرا خانوم اول نشت رو صندلی، خیلی ریلکس عمو آلایشگل موهاشو کوتاه کرد ایناهاش   خوووووووووووووووووووووب آجی زهرا کارش تموم شد و موهاش و خوکشل کرد حالا نوبت کیهه؟ کیههههههههه؟ زینب گلی بابایی بیا بشین رو صندلی اه اه اه بچه چسبید به من بابایی متلسم بابایی ترس نداره که، ببین آبجی هم موهاشو خوشگل کرد، اصلا هم نترسید نه متلسم   هر کاری کردیم زینب خانوم زیر بار نرفت که نرفت که نرفت همچین چسبیده بودی به من ...
30 آبان 1391

اینجا که مهد کودکه پر از گلای کوچکه

سلام سلام 100 تا سلام هزار و سیصد تا سلام به گل دخملیای خودم به دوستای مهربونشون   سلام، از همه دوستان سپاس فراوان به خاطر همراهی همیشگیتون   بابایی های خوشگلم، اومدم که اگر خدا کمک کنه یه چند سطری بنویسم و چند تایی عکس بذارم.   شما دوتا ورووجک دیگه کلی بزرگ شدید و کلی هم شیطوون اونقد بزرگ شدید که واسه تمدید دفترچه درمانتون از من عکس خواستن قلبوووون عکس سه در چهارتون که خودتون هم سه در چهار بیشتر نیستید. نیست که غذا زیاد میخورید. در کل روز همش 50 گرم غذا و هم نمیخورید. دوست دارید اولین عکس سه در چهارتون رو ببینید؟؟ آره؟ خوب ببینید. این کیه؟؟؟؟؟ زهرا گلیه دیگه   حالا اگه گفت...
18 آبان 1391

چی بگیم والله

سلام به وروووجکای خودم که این رووزها حسابی شیطوون شدن و اذیت میکنن و سلام به همه دوستان که در این مدت طولانی غیبت، دوقلوها رو فراموش نکردند   این چند وقته خیلی کار بابایی شلوغ بوود، به علت اتمام پروژه ای که بابایی توش کار میکنه باید خیلی سریع کارا رو جمع و جور می کردن و سایت رو میبستن، اینترنت هم که کلا قطع شده بود گاهی واسه ارسال یه ایمیل باید پناه به کافی نت میبردیم از 20،000 نفر شاغل تو این پروژه عظیم و کلی برو و بیا و بگیر و ببند الان ما یه 7  یا 8 نفر موندیم، تو یه خونه تویه عسلویه که هم دفتر کارمونه و هم خوابگاه. یه خاطره کوچولو هم از این مدت شلوغی کار بنویسم واسه آینده که با هم بخونیم و به بابایی بخندیم: یه ...
2 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوقلوها می باشد