دوقلوهای بی خانمان
این روزا جشن شما وروجکاس و البته یک بحران واسه مامانی...
چرا؟
چرا؟؟؟؟؟؟
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزا به خاطر اینکه فضای خونمون یه کم بزرگتر بشه مجبور به برداشتن دیوار بین نشیمن و حال شدیم که منجر شد به بی خانمان شدن دوقلوها و چند روزی مهمون آغا جون شدن (بابای من) و بسیج عمومی شدن همه برای اینکه جلوی کار خرابیهای شما فسقلکا رو بگیرن.
این روزا هیچ چیزی تو خونه آغاجون از دست شما در امان نیست
از کمدای لباسی گرفته تا
تلوزیون
تلفن
شیر آب
یخچال
وسایل آشپزخونه
و................
مامانی هم حسابی شاکی شده و میگه که زودتر خونه رو درستش کنیم و برگردیم خونه
ولی فکر کنم حداقل یه هفته دیگه مهمون خونه آغاجون باشیم
چون به سفید کار زنگ زدم و گفتش که باید گچ زیر کاری خشک بشه بعد سفیدکاری بشه
منم کاری از دستم بر نمیاد جز اینکه از خدا بخوام که به مامانی صبر بده
خدایا به مامانی صبر بده
اینم خونه این روزای دوقلوها
بابایی بعداً نوشت: (بعد از ظهر شنبه 9 اردیبهشت 1391)
خوب بابایی ها، کار خونه هم دیگه تقریبا تموم و امروز و فردا میشید دوقلوهای با خانمان
فقط مونده خونه رو تمیز کنیم(تمیز کردن رو بابایی دیگه نرسید انجام بده، فقط یه سری از آت و آشغالا رو ریختم بیرون و شستن و چیدن وسایل خونه افتاد گردن مامانی، عمه سکیته (صدیقه)، و زن عموها که قرار شده انجامش بدن. خدا بهشون سلامتی بده