مکالمه تلفنی دوقلوها با بابایی
بابایی: سلام بابایی
زهرا: سلام
بابایی: خوبی بابا؟
زهرا: هیمممممممممممممممم
بابایی: چیکار میکنی بابایی
زهرا: خاله ستاله
بابایی: خاله ستاره چیکار میکنه؟
زهرا: شعل موخوونده
زهرا: بابایی یه چی بیال (بیار)
بابایی: چی بیارم بابا
زهرا: یه چی (براش مهم نیست دیگه. هرچی بردم بردم)
بابایی: باشه بابایی، یه چی میارم برات
بابایی: گوشی رو بده آبجی میخوام باهاش حرف بزنم
زهرا: نههههههههههههههههههههههه نمیخوام
بابایی: بابایی گوشی رو بده آبجی، آفرین خوشمل باباش.
زهرا: باشه، خافاصص
بابایی: سلام بابایی
زینب: سلام
بابایی: خوبی بابا؟
زینب: (با هیجان خاص شروع میکنه به حرف زدن و تعریف کردن) هیمممممم. لستیم بلون اونجا هیییییییییم نی نی کوچولو هیمممم بازاااااااااااال خییییییلییییی بود اونجا لستیییییییییییییییییییییییییم (رفتیم بیرون اونجا پیش نی نی کوچولو(پسر دایی که 1 هفتس به دنیا اومده)، بازار رفتیم، رفتیم اونجا)
بابایی: آفرین بابایی که رفتی پیش نی نی کوچولو
بابایی: چیکار میکنی بابایی؟
زینب: خاله ستاله نقاشی میکشه
بابایی: بابایی گوشی رو بده به مامان
زینب: نههههههههههههههههههههه نمیدم
بابایی: بابایی گوشی رو بده مامان، آفرین خوشمل باباش.
بابایی: خدافظ
زینب: خافاصص