شیرین زوبونیای این روزها
1391/05/30
زهرا زینب و مامانی در هنگام دیدن عکسهای عروسی(عروسی من و خانومی)
زینب: مانی، علووس شدی؟؟؟
زینب: خودمون نیستیم (یعنی من و آبجی تو عروسی نیستیم)
زینب: مانی دوباله هم علووس بشووو، خودمون بیایم علووسی
زهرا: مانی بابایی هم علووس شده؟؟؟
مامانی: نه، بابایی داماد شده بود
زهرا: داموووووووووووووووووووود؟ (تو این سن خیلی حرف رو میکشید)
شب اومدم خوونه:
زهرا و زینب: بابایی داموووووووود بشووو دامووود بشووو دامووو بشو
بابایی: نمیشه بابایی، فقط یک بار داماد میشم
زهرا و زینب: نهههههههههههههههههههه داموووود بشووو میخوایم بیایم کادو بیالیم
********************************************************************
اینرووزای زینب:
زینب خانوم یه خولده لووس و بابایی شده
و البته خیلی شیروین و دلبر
یه کوچولو با اخم باهاش صحبت کنی یا صداتو بلند کنی فوراً قهر میکنه
وقتی خونه باشم من دیگه رسماً میشم مامان زینب خانم، و اصلا کاری به مامان نداره،
قبولش نیست مامان کوچکترین کار واسش انجام بده،
همش میگه بابایی،
باید دستشوویی ببرمش، غذا بهش بدم، لباساشو عوض کنم، نازشو بکشم، ووووووووووو...........
اینروزای زهرا خانم:
شیرین زبون و دلبر
یککککککک پز بده ای شده که بیا و ببین
وقتی پیش بچه هاست و اسکوتر یا چیزی همراشه بهشون میگه، نگاه کن اسکوتلم کشنگه (قشنگ)،
بابام بلام خلیده،
به خودتون نمییییییییییییدم
و یه اینجور مسائلی.
میخواستیم بریم آتلیه:
زهرا: بابایی میخوایم کدا بلییم؟؟
بابایی: میخوایم بریم آتلیه
زهرا: آتلیه چه میکنه؟؟
بابایی: آتلیه عکس میندازیم بعد میذاریم تو آلبوم نگاشون میکنیم
زهرا: خودمم نقاشی بلدم بکشم
بابایی: نه بابایی، اونجا ازمون عکس میندازن
زهرا: نه، خودمم بلدم نقاشی بکشم
**********************************************************************
زینب زهرا: بابایی فلدا میخوایم کدا بلیم؟؟
بابایی: من میرم عسلویه شما و مامانی هم میرید خونه مادرجوون
زهرا: عسوولیه چه میکنه؟ (منظور از چه میکنه یعنی اینکه عسلویه چیکار میکنه، یا آتلیه چیکار میکنه)
بابایی: میرم عسلویه کار کنم، پول بیارم
زینب: خودم نلفتم عسوولیه
*********************************************************************
چند دقیقه پیش زنگ زدم خونه با مامانی صحبت میکرم، شما خواب تشریف داشتید،
بعد مامانی گوشی رو گذاشت رو آیفون که مثلا شما رو بیدار کنم (این تقریبا شده کار هر روز ما)
بابایی: الووو، باباییهاااا، زینب، زهرا، صبح به خیررر، بلند شید بابایی
از اونور خط: ایییییییییییییییییییییییییییی، بییگللللللل (بغل)
مامانی داره نازشون میکنه،
زهرا: بیگلللللللللللللللللللللللللل
زینب خانوم هم همچنان در خواب ناز، اصلا خم به ابروو نیاورد