زینب و زهرازینب و زهرا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

دوقلوها

مسافرت (شمال و مشهد)

1391/3/24 17:17
نویسنده : بابای دوقلوها
4,328 بازدید
اشتراک گذاری

یه مسافرت دیگه هم تموم شد و برگشتیم خوونه

صبح شنبه اووون هفته، این هفته نه هااا، اووووووووون هفته که میشد 13 خردادماه 1391 خونه رو به مقصد هر جایی که بشه ترک کردیم و طرفای ساعت 12 ظهر بود که رسیدیم شیراز و اصلا مایل نبوودیم که شیراز بموونیم، پس به راه خود را به سمت اصفهان ادامه داده تا اینکه صدای شکما در اوومد و یه رستوران زدیم کنار و ناهار و خوردیم و دوباره د بزن که بریییییییییییییممممممم، برو برو برو برو بروووووووووووو تا رسیدیم اصفهان. فکر کنم ساعتای 5 بعد از ظهر بود رسیدیم اصفهان، یه کم فکر متفکرمتفکرمتفکر تصمیم این شد که برووو بروووو بروووووووووووووووو تا رسیدیم کاشان، دیگه شب شده بووود. شب رو کاشان خوابیدیم، صبح دوباره راه افتادیم و بعد از یه کم برو بروو برووووو رسیدیم مسجد جمکران و به درخواست مامانی یه کوچولو اونجا موندیم و دوباره یه برو بروو کوچیکتر رسیدیم معصومه قم که اونجا هم باز به درخواست مامانی یه کوچولو موندیم و دوباره رفتیم و رفتیم تا رسیدیم تهران، که دیگه اونجا تصمیم شده بود بریم شمال، پرسان پرسان رفتیم تا رسیدیم به کرج اولای جاده چالووس بودیم که دیدیم یااااااا پیغمبرررررررررررتعجبتعجب چقد ماشینننننیشخند اصلا نمیشه حرکت کرددد. تا نگووو تهرونیا فهمیده بودن ما میخوایم بریم شمال همه بلند شدن که برن شماللل. چه جهنمی شده بود جاده چالوووسس، ترافیکک تا اون سر دنیاااااااا. یه کمی تو ترافیک رفتیم بازم صدای شکما بلند شد که میگفت آییی عمووووووووو، کجا با این عجله؟؟؟عصبانیما هم مجبور شدیم یه کم جلوتر یه رستوران بزنیم کنار و تا یه کتک مفصل از اقا شکمه نخوردیم یه چیزی بریزیم توش.

بعد از ناهار دوبار به ترافیک خان پیوستیم و یواش یواش یواش حرکت کردیم که از جاده چالوس بریم بالا و برسیم به کلاردشت جان، طرفای ساعت 5 عصر بود رسیدیم کلاردشت و این بنگاه اون بنگاه دنبال یه ویلای خوب و بلاخره ویلا هم گیر اومد که ناگفته نمونه به خاطر اینکه تو اوج شلوغی رفته بودیم اینجوری کم گیر میومد.

ادامه سفر رو همراه با عکسها توضیح میدم.

 

بعدا نبشت:

داداشا و آبجیای عزیز، تو این مدت که نبودیم پستهای زیادی گذاشتید، ببخشید که نمیتونم به همه پستاتون سر بزنم و کامنت بذارم. ولی گذرا پستاتون رو میبینم.

میبخشید دیگه؟؟؟قلب

امیدوارم همیشه سلامت باشید.

 

بزن بریم ادامه مطلب...

اصفهان در حد یه استراحت کوچوولو موچولووو

ع

 

مسجد جمکران

اینا رو، چه متفکرنیشخند

ع

 

معصومه قم

ع

 

جاده چالوس، که البته اون بالا بالاها دیگه ترافیک روان شده بود

ع

 

کلار دشت، تو حیاط همون ویلاهه

ع

ع

ع

ع

 

اینجا به قول خودشون جنگل کلاردشت بود، واسه ما جنوبیا که همون حیاطشون هم جنگل بوددخنده

ع

ع

ع

اینقد من این کلاردشت رو دوست دارم که حد و اندازه نداره، قبلا هم یه بار رفته بودم، به نظر من هیچ جای ایران طبیعت کلاردشت رو نداره. دو رووز کلاردشت موندیم فقط.

اینجا هم رودبارک هستش، یه جایی تو کلاردشت

آبجی زینب تو ماشین خواب بود و من عکس تکی انداختماز خود راضی

ع

اینم آبجی زینب که تو ماشین خوابیده، بابایی اومده بیدارش کنه که با هم عکس بندازیم

ع

ع

 

تو ماشین بستنی خولدیم. آخه میخواستیم بلیم کنال دلیا عباس آباد

ع

اینجا هم کنال دلیا عباس آباد

بابایی نگاه کن پنکه لوشن شدنیشخند

ع

 

دوباره برگشتیم کلاردشت. اینجا مسیر عباس آباد کلاردشت هستش

ع

ع

 

خوب،بعد از کلاردش را افتادیم که بریم ماسوله

به به

چه جای دیدنی و با حالیییییییییی

ع

اینجا هم تو مسیر برگشتمون از ماسوله کنار رودخونه

ع

 

بعدشم رفتیم رامسر و با تلکابین رفتیم اون بالای بالا

ع

ع

ع

و برگشتیم پایین

ع

بعد از یه چند روزی گشت و گذار تو شمال را افتادیم که بریم سمت مشهد

عباس آباد، ساری، گرگان، بجنورد که یه شب هم اونجا خوابیدیم تا اینکه رسیدیم مشهد.

تو این مسیر هم یه سر رفتیم آبشار شیر آباد استان گلستان

ع

ع

 

ای شیطووونا، چیکار دارید سر کیف مامانی

تازه از خواب بیدار شدن و حمله سر کیف مامانخنده

ع

 

و..........

رسیدیم مشهد و رفتیم مرقد که یه زیارتی بخونیم.

ع

 

بعدش دیگه مغرب شد و اماده شدیم واسه نماز، موقع نماز زهرا پیش من بود و زینب پیش مامانی، داشتیم نماز مغرب میخوندیم که زهرا خانوم از جاش بلند شد و گفت که بلم پیش مامانییی، خلاصه نماز تموم شد و من فورا رفتم ببینم رفته پیش مامان یا نه که خوشبختانه همون جا پیش مامان با چند تا بچه دیگه بازی میکردن.

من برگشتم سر جام و نماز عشا رو زودتر خوندم که برم و مواظب ورووجکا باشم. بهشون گفتم بابایی بیاید بریم اونور بازی کنیم که زینب اومد و زهرا گفت میخوام به بچه بازی کنم. منم به مامانی گفتم مواظب زهرا باش و منو زینب یه کم اونورتر منتظرشونیم که بیان.

خلاصه نماز عشای جماعت هم تموم شد و مامان با دتا لنگ کفش مال زهرا اومد پیش ما و گفت زهرا نیومده پیش شماتعجب

منم گفتم نه مگه پیش تو نبودددددتعجب

ای واایییییییییییییییییییییییییی

کجا رفت این وروووجک

حالا همه مردم هم نمازشون تموم شده و یه غل غله ای شده که نگووو، از کجا پیداش کنیم حالاگریه

اینور بگرد، اونور بگرد اما هیچ خبری نبوود.

زینب بغلم بود و با دو رفتم درب وروودی که ببینم شاید یه موقع نرفته باشه بیروون، به زینب اشاره کردم و به نگهبان گفتم که یه دختر عین این از اینجا نرفته بیروون که اونم گفت نه و دید که خیلی پریشانم یه کم دلداریم داد و راهنماییم کرد که برم اومور گمشدگان شاید اونجا باشه. منم نمیدونم با دو رفتم یا پرواز که دیدم به به، زهرا خانوم خیلی شاد و خندان با دوربینی که بهش داده بودن داشت بازی میکرد. وایییییییییییییییی، داشتیم میمردیم دیگه. مامانی هم چند لحظه بعد با چشم گریوون اومد پیش ما و خنده و گریه قاطی شده بود دیگه. خلاصه دیدن که دوقلو هستن یه دوربین هم دادن دست زینب و بعد که اومدن بیروون به ما پیله شدن که بابایی وایسا عسکت بگیلیم

چیلیییییییک

گلستیم، بیا نگاش کناز خود راضی

ع

 

از اون روز به بعد دیگه گفتیم که جای شما تو حرم نیست

دیگه میرفتیم پارک و شهر بازی و اینور و اونور

هر موقع هم میخواستیم بریم حرم  تنهایی میرفتی

 

شهر بازی پارک ملت مشهد

ع

ع

ع

ع

چرخ و فلک

ع

ع

 

پارک میرزاکوچک خان مشهد که با هتل یه 10 دقیقه پیاده فاصله بود

ع

ع

ع

ع

ع

ع

 

بعد از سه روز مشهد رو به مقصد خونه ترک کردیم

از راه کویری

ع

 

تا اینکه رسیدیم یزد و مسقیم و پرسان پرسان رفتیم اتشکده زرتشتیان

یه آتش اونجا هست که حدود 4000 سال هست که روشن نگهش داشتن

اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک

ع

ع

 

پشت این شیشه همون آتش هست و ما رو نذاشتن بریم پیشش، گفتن که اونور مخصوص مراسمای خودشونه

ع

ع

 

و آخرین عکس در وروودی رستوران هخامنشی، نرسیده به شیراز

بابایی سوال شیل بشیمممممم

ع

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (66)

مامان زهره
24 خرداد 91 11:03
خوش اومدين دوقلوها را ببوسين

ممنون
چشم
مامان آرشیدا قند عسل
24 خرداد 91 11:38
همیشه به گشت و گذار خوش باشید.

ممنون از لطفتون
مامان رومینا
24 خرداد 91 12:23
کجا رفته بودید مسافرت؟؟؟ما منتظر عکساییم

مامان رومینا
24 خرداد 91 12:23
کجا رفته بودید مسافرت؟؟؟ما منتظر عکساییم

پست به روز شد
زیبا
24 خرداد 91 14:09
ماشالا ایران رو دور زدید.همیشه به زیارت و سفر و خوشی.زیارت قبول

آره تقریبا
ممنون
قبول حق
ماماني هديه
24 خرداد 91 15:17
سلام
ببخشيد هزار بار معذرت
روز پدر مبارك
اومدين شمال چرا به مغز بادوم سر نزدين؟

سلام
خواهش میکنم
مغز بادوم رفته بود لای کلوچه ها قایم شده بودد. خوردیمش
بهار
24 خرداد 91 16:01
سلام به به از عکسا معلومه که مسافرت خوش گذشته چقد عکسایی که با هم بازی میکنن نازن وای اون لحظه که زهرا جونو گم کردین چه حس وحشتناکی داشتین قل کوچیکتر انگاری شیطون تره؟ بلا خانوم خشمل اصلن از کنال بابایی مامانی دور نشی ها. همه جا میبرنت دیده تهنا نلی ها

سلام
ممنون از لطفتون
واقعا وحشتناک بوود
امیدوارم هیچ کس این حس رو تجربه نکنه
آنیل
24 خرداد 91 16:16
سلام -هزااااااااار ماشالاااااااااااااااااا چقدر زهرا و زینب نازن----خدا براتون نگهشون داره ---اگه عسلویه بودن حتما میومدم و ازنزدیک یه ماچ محکمی می کردمشون--- خیلی نمک دارن---براشون اسپند دود کنید---

ممنون از حضوورتون
مریم
24 خرداد 91 16:51
خوشحالم که بهتون خوش گذشته انشااله همیشه به مسافرت و ایران گردی

ممنون از لطفتون
همچنین

ستاره زمینی
24 خرداد 91 17:54
سلام سلام همیشه به سفر و گردش به زیارت .ماشالا ایران گردی رفته بودید.

سلام سلام
ممنون از حضورتون
مامان امیرحسین و امیر علی
24 خرداد 91 18:26
سلام سلام
ما که زیر پامون علف سبز شد اینقدر اومدیمو رفتیم.
همیشه به گردش .
خوش به حالتون رفتین شمال ما قسمت نشد که بریمزیارتتونم قبول.
پس حسابی خوش گذروندین.دست بابایی درد نکنه
شاد باشین.

سلام سلام
انشالله قسمت بشه برید شمال
جاتون سبز
خوب بود
مامان امیرحسین و امیر علی
24 خرداد 91 18:27
عکسهاشونم خیلی قشنگهخدا حفظشون کنه.چه ژستاییم گرفتن شیطونا.

ممنون
شما لطف دارید
نجوا
24 خرداد 91 19:10
سلام
خوش آمدید......
انشالله که همیشه دنیا به کامتونن شیرین باشه و دلتون هم خوش

سلام
ممنون از لطفتون
مامان علي خوشتيپ
24 خرداد 91 19:31
سلام .رسيدن به خير.زيارت قبول
واي خوش به حالتون من عاشق كلاردشتمجاده عباس آباد رو كه نگووووووووووووو
خوشحالم بهتون خوش گذشته.البته غير از گم شدن زهرا جون(زهرا بود يا زينب؟)

سلام
ممنون. قبول حق
ممنون از حضورتون
مامان علي خوشتيپ
24 خرداد 91 19:31
راستي قيمت ويلاهاي كلاردشت چند شده؟

چجور ویلایی میخواید؟
مامان فاطمه
24 خرداد 91 19:37
سلام؛ اول زيارت قبول ؛ دوم هميشه به گردش
نگران شده بودم گفتم عمو جون بي خبر كجا رفته
عكساخيييييييييييييييييييييييييييييييييلي قشنگن.

سلام
قبول حق
ما که گفته بودیم چند لووزی نیستیم
فرناز
24 خرداد 91 20:44
سلام
قند و نبات خوبین؟
مامان جونی و بابا جونی شما خوبید؟
به به مسافرت
به به شمال
به به مشهددددددددددد
بازم میام
حالا عجله دارم
میگ میگ ششششششششششششش

سلام
همگی خووبیم
ممنون از حضورتون
میگ میگ ششششششششششششششششششش
مامان علي خوشتيپ
24 خرداد 91 20:56
نظر من كو؟

صبر هم چیز خوبیه ها
مامان پارسا جیگر
25 خرداد 91 0:10
به به رسیدن به خیر خوشحالم که بهتون خوش گذشته بابایی از تعطیلات نهایت سوء استفاده رو کردید ها دور ایران در چند روز... عکسا خیلی قشنگ بود دخملای خوشگلو ببوسید

ممنون از لطفتون
مامان دینا
25 خرداد 91 0:31
بزن زنگووووو به افتخار دوقلوها وبابایی
سلام رسیدن به خیر .معلومه که حسابی بهتون خوش گذشتهچه عکساییچه دخملای شیطونیچه مسافرتی منم دلم خواست

سلام
ممنون از لطفتون
انشالله شما هم به زوودی برید سفر
مهسا
25 خرداد 91 0:42
سلام همیشه به مسافرت از عکسا معلومه که خوش گذشته
دخترای نازتونو ببوسید

سلام
ممنون از حضورتون
مامان امیر مهدی
25 خرداد 91 2:19
سلام بابایی زیارت قبول باشه
همیشه به سفر و گردش و تفریح و خوش گذرونی و...........عکسها مثل همیشه عالی بودن
راستی وقت کردین پیش ما هم بیاین

سلام
ممنون از حضورتون
قبول حق
مامان سارینا
25 خرداد 91 8:54
به به انشالله همیشه به گردش و تفریح . زیارتتون قبول . دست بابایی مهربون درد نکنه . دلمون حسابی واستون تنگیده بود گل دخملیهای شیرین . دوستتون داریم یه عالمههههههههه . وای وقتی ماجرای مشهد و گم شدن زهرا رو خوندم یهو دلم لرزید بنده خدا مامانی بازممممم تکرار شد که خدا رو شکر که به خیر گذشته . عکسها فوق العاده بودن مخصوصا عکسهای شمال . خوشحالم که بهتون خوش گذشته . واستون آرزوی سلامتی دارم . همیشه شاد و خندون باشید دخملیهای ناز من . یه عالمه بوس واسه زهرا گلیییییی و زینب گلیییییی

ممنون از لطف شما
دل ما رو هم بد جوری لرزووند این ورووجک
مامان شايان جوني
25 خرداد 91 8:56
سلام
هميشه به گردش و تفريح. معلومه كه به كوچولوهاي ناز خوش گذشته. راستي به شهر يزد هم خوش اومدين.

سلام
ممنون از لطفتون
سلامت باشید
مامان پریسا
25 خرداد 91 10:32
سلام
رسیدن به خیر.
اولشو خوندم . معلومه که حسابی خوش گذشته.
برم اون طرف رو هم بخونم

سلام
ممنون از لطفتون
مامان پریسا
25 خرداد 91 10:39
وای چه جاهای خوشکلی رفتید.
واقعا" هم برای جنوبیا ، این جاها مثل بهشته.
نمیدونم برای خودشون چجوریه

خودشون که میگفتن دوست دارن بیان جنوب یه کم گرد و خاک بخورن
مامان پریسا
25 خرداد 91 10:41
از گم شدن یکی از قل ها(اسمش یادم رفت) خیلی ترسیدم اگر من بودم همون موقع بیهوش میشدم

ولی میگم چه خوبه ها شما یه عکس زنده همراه داشتید
از این قسمت که گفتید این یکی رو نشون نگهبان دادم ..... کلی خندم گرفت

واقعا تجربه وحشتناکی بود. ولی خدا رو شکر زود پیداش کردیم وگرنه معلوم نبود حال و روزمون چی میشد.
نگار(مامان سام)
25 خرداد 91 12:10
سلام به سلامتی به همه شهر ها یه سری زدید خداروشکر که خوش گذشته زیارتتون هم قبول باشه.چه قدر این دوقلوها نازن دست مامانشون هم درد نکنه که این دخملای نازو تو هر عکسی یه مدل لباس پوشونده و موهاشونو درست کرده.

سلام
ممنون از حضورتون
مامان احسان
25 خرداد 91 12:27
همیشه به گردش و تفریح عکسها بینهایت زیبا بودن..
زیارتتونم قبول..
خدا قوت ما تو یکی موندیم شما با دوتا وروجک چه می کنید..
خدا بهتون هر روز انرژی بیشتری بده برای با دوقولو ها بودن و خدا حفظشون کنه
ممنون از حضورتون..
ببوسیدشون از طرف ما
با اجازه لینکتون کردم

ممنون از لطفتون
قبول حق
ممنون از لینک
احسان خان هم با افتخار لینک شد
مامان ترنم کوچولو
25 خرداد 91 18:59
سلام به به از عکسا معلومه که حسابی خوش گذشته.همیشه به شادی و سفر اما حسابی دلمون براتون تنگ شده بود وروجکا.این زهرا خانوم هم که معلومه اهل گشت و گذار تهناییه قربون هر دوتون مواظب خودتون باشین

سلام
ممنون از حضورتون
فرناز
25 خرداد 91 21:18
سلام سلاااااااااااااام
قند و نبات جونم خوبید؟
نمی دونم چرا امروز شیطونیم گل کرده...!!
به به چه سفر شیرینی و گم شدن زهلا جونی چه تلخ ولی خوب خدا رو شکر زودی پیدا شده
وااااااااای خدا جون چقدر دلم میخواد یه بار گم بشم ولی زودی منو هم پیدا کنن تا ببینم برا من چیکار می کنن
إإإإإإإإإإإ یادم رفت بگم زیارت قبول باشه
محو عکسا شدم
مات و مبهوت کارای زهرا جونی و...
خلاصه اینکه همه جوره شاد و سر زنده باشید

سلام سلام
انشالله که هیچ وقت گم نشید
ممنون، قبول حق
مامان رومینا
26 خرداد 91 12:42
ایشالا همیشه ب تفریح باشه.عکسا هم عالی شدنبخصوص اونایی که تو جنگل و ویلا گرفتین

ممنون
همچنین شما
مامان رومینا
26 خرداد 91 12:43
شما چطوری این دوتا رو تشخیص میدید؟؟عکس پروفایلشون هم خیلی خیلی خوشگله

مثلا مامان و باباشون هستیما
ممنون از لطفتون
فرناز
26 خرداد 91 15:11
سلام سلام سلاااااااااام
قند و نبات خشملی خوبید؟
وااااای خدای من...
نمیدونم چرا ته دیگ طلایی رنگ و خوشمزه هم نشدیم که دو نفر سرمون دعوا کنن!!

سلام سلام سلام
خوووفیم خاله
ممنون از حضور همیشگی شما
مامان هانی
26 خرداد 91 22:33
وای چه دخترای ناز و مهربون و خوش اخلاقی
ماشالله

ممنون از لطفتون
ما مان سونیا
27 خرداد 91 8:31
رسیدن به خیر زیارت قبول انشاالله همیشه به گردش و همیشه خوش بگذره بهتون عسگای گلی ها خیلی خیلی ناز وقشنگه خدا حافظشون باشه

ممنون از لطفتون
قبول حق
مامان تارا و باربد
27 خرداد 91 9:24
همیشه سفر و تفریح معلوه سفر پرباری بوده زیارت قبول

ممنون از لطفتون
قبول حق
مامان آرشیدا قند عسل
27 خرداد 91 11:06
چه مسافرت پر باری ای دخمل شیطون آخرش دست گل به آب دادی، زیارتتون قبول مشهدی ها

ممنون از حضورتون
قبول حق
خانم معلم بندری
27 خرداد 91 11:54
عزیزم هستن
خدا براتون نگهشون داره انشالله


بازی واسه باباها
به پیشنهادتون فکر میکنم

ممنون
شما لطف دارید
ممنونم
مامان سارا جون
27 خرداد 91 12:23
سلام
دست مامان و بابا درد نكنه كه اينقدر مهربونن و هميشه سعي مي كنن بهتون خوش بگذره
داشتم عكساي دختراي گل و نگاه مي كردم و مسافرتي كه بردينشون كه يكدفعه اشكام جاري شد دست خودم نبود ببخشيد آخه من و باباي سارا براي يك مسافرت رفتن بايد لحظه شماري كنيم و آخرشم مسافرت اگه رفتيم خيلي نمي تونيم گشت و گذار حسابي داشته باشيم كه به سارا خانوم خودمون خوش بگذره البته اون شكايتي نداره چون بچه ولي ما بزرگتر ها كه متوجه مي شيم . سعي كنيد هميشه به دخترهاي گلتون خوش بگذره انشاءالله هميشه موفق باشيد هميشه شاد بازهم معذرت از اينگونه نظر خواهيم درد دلي بود با يك دوست

ممنون از لطفتون
به هر حال هم واسه بچه ها و مامان و باباشون مسافرت نیاز هستش.
انشالله موقعیتش پیش بیاد که یه گشت و گذار حسابی تو هرجایی از جهان که دلتون میخواد داشته باشید.
مامان سوگل
27 خرداد 91 12:24
سلام، همیشه به مسافرت و ایرانگردی و ایشالا بعدها جهانگردی خدارو شکر که خوش گذشته بهتون، امیدوارم که همیشه به شادی باشه زندگیتون، چه حس بدی بود اونجا که نی نی تون گم شده بود، من که گریه کردم چون فهمیدم مامان طفلکی چی کشیده، خدارو شکر که پیدا شد
یه عکس هم از مامانی میزاشتین ببینیم مامانی چه شکلی هستش، این فسقلیها بیشتر شبیه کدومتون هستن

سلام
ممنون از لطفتون
همچنین شما انشالله
انشالله عکس مامانی هم میذاریم
مامان احسان
27 خرداد 91 13:25
اون پست رمزداره خیلی جالب بود هنوز یادش می افتم ببخشیدا خندم میگیره

خوشحالم که دوقلوها باعث خندتون شده
بخندید
همیشه بخندید

مادر کوثر
27 خرداد 91 16:27
واااااااای چه سفر زیبا و پرماجرا و دیدنییییییییییی بوده
رسیدن بخیر
همیشه به شادی و سفر
از کلاردشت نوشتید..ما هم چند سالی هس که چند روزی از ماه مبارک رمضان رو اول میریم ویلای اونجا و بعدشم بقیه ی ماه مبارک رو در مشهد سپری میکنیم.
اینم آدرس پستی که پارسال گذاشتم
http://kowsar.niniweblog.com/post65.php

ممنونم
سلامت باشید
انشالله شما هم همیشه به تفریح و گردش
باید پست دیدنی باشه
حتما بهش سر میزنم
مامان فافا
27 خرداد 91 17:02
همیشه به مسافرت و گشت و گذار بابایی
زیزارتتون هم قبول
این هم چندتا بوس واسه دخملای گل و دوست داشتنی

ممنون از لطفتون
قبول حق
آنیل
27 خرداد 91 17:29
سلام---زیارتتون قبول ---ایشالا همیشه به گردش و تفریح----- به مامان دوقلوها از طرف من یه خسته نباشید بگید--- دو تا بجه هم زمان بزرگ کردن خیلی سخته -----آفریییییییییییییننننننننننننن به مامان دوقلوها-----خدا نگهشون داره ---من که رسما عاشق زهرا و زینب شدم---ماشالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا--

سلام
قبول حق
ممنون از حضورتون
.
27 خرداد 91 19:25
به به
ایول
رسیدن بخیر گلها

ممنون
سلامت باشید
مامان زهره
28 خرداد 91 9:08
اول از همه زيارت مامان گلي مبارك باشه كه به اصرار ايشون جمكران رفتين و قم.بهد هميشه به سفر .هميشه خوش باشين و صحيح و سالم.از عكس ها معلومه حسابي تركوندين.همه جا رفتينو خوش گذراندين.بعدش سلام مارا هم به امام رضا مي رسوندين.زيارتتون قبول و دلتون هميشه خوش و خوش .به افتخار زهرا و زينب جون

قبول حق
ممنون از لطفتون

زهرا از نی نی وبلاگ213
28 خرداد 91 11:11
باریکلا شما که دست ما رو از پشت بستید تو مسافرت ای وللللللللللللل

مسافرت خوبه، آدم تازه میشه
زهرا از نی نی وبلاگ213
28 خرداد 91 11:12
چه عکسای نازی

ممنون از لطفتون
مامان پریسا
28 خرداد 91 11:34
راستی سری قبل یادم رفت بگم زیارت قبول.

اشالله که دوستان رو هم فراموش نکرده باشید.

قبول حق
همه رو دعا کردیم
مامان فافا
28 خرداد 91 12:50
ماه فرو ماند از جمال محمّد

سرو نباشد به اعتدال محمّد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمّد

بعثت پیامبر بر شما مبارک باد

.

شعر زیبایی بود
بعثت پیامبر بر شما هم مبارک
ممنون از حضورتون
مامان احسان
29 خرداد 91 9:37
راستی عیدتونم مبارک..

ممنون
عید شما هم مبارک
مامان دینا جون
29 خرداد 91 11:42
هنگام سرور کاینات است امشب
هنگام گرفتن مراد است امشب
بفرست مدام بر محمد صلوات
زیرا که بهار صلوات است امشب
عیدتان مبارک

ممنونم
شعر زیبایی بود
عید شما هم مبارک
مامان ماهان نفسی
29 خرداد 91 13:32
وا ی چه سسفر باحالی بابایی شما که تا تهران امده بودیید میمودید خانه ما یه استراحتی میکردید نهارم خانه ما میخوردید بعد راه میفتادیید قابل ندونستید یا افتخار ندادید ما اینجا یه کلبه خرابه ای داریم با یه سفره نان که بتونیم ازتون پذیرایی کنیم خداییش تهران میایید خانه ما بیایید من هم جای عمه دوقلوها بدونید همیشه خوش باشید ببوسشون

ممنون آبجی
شما لطف دارید
خونه شاهانس

مامی کیارش و کیانا
29 خرداد 91 18:30
همیشه به سفر و شادی
ماشاله دختراتون روز به روز خوشگلتر می شن
اون پیرهن توپ توپیه هم خیلی بهشون میاد
از طرف من ببوسیدشون

ممنون از لطفتون
چشم
مامان طاها
29 خرداد 91 20:17
وااااااااااااااااییییییییییی خوش بحالتون رفتین مسافرت ولی عجب دل و جرعتی دارین ها با دوتا ورجک رفتین مسافرت اون هم راه به اون طولانی ما با طاها هین دو ساعت تبریز رو نمی تونیم بریم البته بابایی ما خیلی سرش شلوغه و ناگفته ننماند سال گذشته طاها تو سفر شمال زهر چشمی از ما گرفت که برگشتنی من افسرده شدم خلاصه زیارتتون قبول همیشه به شادی و گشت گذار راستی اگه شد رمز رو برام بدید

ممنون از حضورتون
چه کنیم دیگه، نمیشه که همش تو خونه موند. بلاخره باید دل رو زد به دریا
ممنون از حضورتون
مامان احسان
30 خرداد 91 8:22
سلام همیشه به گشت دو قلوهای ناز نازی رو ببوسید

سلام
ممنون از لطفتون
مریم
30 خرداد 91 11:56
چرا به من رمز ندادی

شاید نخواستی که ندادم
چشم

مریم
30 خرداد 91 11:59
معلومه حسابی خوش گذشته
ایشالا همیشه خوش باشین

ممنون از لطفتون
مامان ترنم کوچولو
30 خرداد 91 15:48
من یادمه اینجا نظر گذاشتم
بعدشم به منم هنوز رمزو ندادین
تازشم خیلی وقته به ما سر نزدین عمویی و دختر عمویی ها

کامنتی که گذاشته بودی تائید شده، میتونید در صفحه دوم نظرات ببینید
ببخشید، من یه مدت نبودم و شرمنده خیلی از دوستان شدم

راحله مامان احسان
30 خرداد 91 16:02
شما احیانا نمی خواین یه پست جدیدی از دوقولو ها بذاریم

در اولین فرصت
ممنون از حضورتون
زیبا
3 تیر 91 10:46
پس عکس مامان دوقلوها کو؟؟؟؟؟ما افنخار دیدن ایشون رو نداریم

عکس مامانی هست، ولی مخفیه. کسی نمیتونه ببینه
مامان ساینا
7 تیر 91 9:22
خیلی سفرنامه جالبی یود. خداحفظشون کنه دوقلوهارو.
هستی
7 تیر 91 12:42
چه قدر کیف کردم با این شیطوناااااااا واقعاً خوش به حالتون خدا براتون نگهشون داره
مامی حنا دینا
12 تیر 91 13:36
جوننننننننم خیلی نازن اینا رو می بینم انرری می گیرم خدا قوت واقعا فقط دوقلودارها می دونن چقدر زحمت ی خوا که به این سن ماشالا اینقدر شاداب و سالم باشن

ممنون از لطفتون
مامان زینب
12 تیر 91 17:08
هزار هزار ماشالا هر دوتاشون خیلی خانومن...عکساشون خیلی قشنگه
راستی زیارتتونم قبول

ممنون از لطفتون
قبول حق
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوقلوها می باشد