زینب و زهرازینب و زهرا، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

دوقلوها

خرابکاری و عشق لباس محلی (به قول خودشون لباس علوسی)عروسی

1390/12/16 6:42
نویسنده : بابای دوقلوها
3,406 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب از سر کار که برگشتم خونه گلی ها دم در اومدن استقبال بابایی، البته نه به خاطر خودم ها بلکه به خاطر اینکه ببینن چی آوردم براشون

زینب: بابا چی آولدی

زهرا: بابا یه چی آولدییییییییییی

منم از  اسمارتییس هایی که براشون گرفتم هر کدوم یه بسته دادم و گفتم که اسمارتیس خلیدم بلاتوووووووون

زهرا: امسالتییییس

زینب: اشماااااااااااااال

خلاصه سه سوته ترتیب اسمارتیس رو دادن و دیگه اینکه دستگاه دی وی دی رو حسابی دخلشو آورده بودید شما دوتا وروجک. سی دی میزاشتی همچین صدایی میداد که انگار جنگنده میخواد از زمین بلند شه.

گفتم کی دستگاه رو خراب کرده

زینب: آبجی خلاب کلده

زهرا: خلاب نکلدم، آبجی کلده

زهرا: ببل عسولی دلستس بکن (ببر عسلویه درستش بکن)

دیگه خودم مثل کسایی که حالا خیلی سر در میارن از این دستگاها یه پیچ گوشتی برداشتم و افتادم به جون دستگاه. کاورش رو باز کردم میبینم 3تا سی دی تو دستگاه هست، دستگاهی که فقط 1دونه سی دی میخوره، تا نگو گلی ها همینجور هی سی دی هل میدادن تو دستگاه، سی دی ها رو از دستگاه خارج کردم و بستمش،

زهرا: خاله ستاله بزال

زینب: عمو پلنگ بزال (عمو پورنگ)

منم به ناچار سی دی نی نی 1 رو گذاشتم.

لباساشونو

عشق اینجو لباسها هستید،

ع

 

یه چندتا عکس دیگه هم هست که میتونید تو ادامه مطلب ببینید:

دیشب از سر کار که برگشتم خونه گلی ها دم در اومدن استقبال بابایی، البته نه به خاطر خودم ها بلکه به خاطر اینکه ببینن چی آوردم براشون

زینب: بابا چی آولدی

زهرا: بابا یه چی آولدییییییییییی

منم از  اسمارتییس هایی که براشون گرفتم هر کدوم یه بسته دادم و گفتم که اسمارتیس خلیدم بلاتوووووووون

زهرا: امسالتییییس

زینب: اشماااااااااااااال

خلاصه سه سوته ترتیب اسمارتیس رو دادن و دیگه اینکه دستگاه دی وی دی رو حسابی دخلشو آورده بودید شما دوتا وروجک. سی دی میزاشتی همچین صدایی میداد که انگار جنگنده میخواد از زمین بلند شه.

گفتم کی دستگاه رو خراب کرده

زینب: آبجی خلاب کلده

زهرا: خلاب نکلدم، آبجی کلده

زهرا: ببل عسولی دلستس بکن (ببر عسلویه درستش بکن)

دیگه خودم مثل کسایی که حالا خیلی سر در میارن از این دستگاها یه پیچ گوشتی برداشتم و افتادم به جون دستگاه. کاورش رو باز کردم میبینم 3تا سی دی تو دستگاه هست، دستگاهی که فقط 1دونه سی دی میخوره، تا نگو گلی ها همینجور هی سی دی هل میدادن تو دستگاه، سی دی ها رو از دستگاه خارج کردم و بستمش،

زهرا: خاله ستاله بزال

زینب: عمو پلنگ بزال (عمو پورنگ)

منم به ناچار سی دی نی نی 1 رو گذاشتم.

لباساشونو

عشق اینجو لباسها هستید،

ع

ع

ع

ع

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (48)

نجوا
16 اسفند 90 7:39
چه با مزه هستند عزیزممممممممممم

ممنون از حضورتون
باران
16 اسفند 90 7:54
او گفت صدا بزن مرا تا اجابت کنم تو را ومن باتمام وسعت خود دعا شدم شاید تو مستجاب شوی ناگهان...!!
باران
16 اسفند 90 7:55
سلام. چقدر ناز بود عکس هاشون!
خدا حفظشون کنه.

مرسی. ممنون از لطفتون
مامان متین
16 اسفند 90 8:11
ای جان .ناز شدید عزیزای خاله با این لباس محلی.
وای وای وای چرا آخه دستگاه و خراب کردید .چون میدونید بابیی درستش میکنه

ممنون. لطف کردید
نجوا
16 اسفند 90 8:14
سعی کنید چیزهایی را که دوست دارید بدست بیاورید

و گر نه مجبور خواهید بود چیز هایی را که دارید دوست بدارید

@};
@}
;-@}
;-@}
;-



مرسی. دقیقا همینطوره
hanieh
16 اسفند 90 9:37
آخی عزیزم نانازیها چه بوسه هایی ازهم میگیرن خدا حفظشون کنه

مرسی
مامان آرشیدا قند عسل
16 اسفند 90 11:42
ماشاالله چه دخملهای نانازی

ممنون از حضورتون
نجوا
16 اسفند 90 12:19
____________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$
___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$____$
___________________$____$$$$_$$$$_$$$
_______________________$$$$$$$$$$$$$$
_____________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
___________________$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$
..____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$
_________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$
______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$
____€€€€€€€ ...... €€€€€€_$$_____$$$___$$$____$
___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$
__€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$
_€€€€€..................... €€€€€€€€.___ _$$$__$
€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$
$$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$
_°_____°______°_____°_____°____ _$$$
_____________€__________________$$$
_____________€__________________$$$
_____________€_________________$$$$
_____________€._______________$$$$$
_____________€..____________ $$$$$$$$
____________€€€€€€€._..-♥*°*♥-.._ ~~~*°*
~~~ _..-♥*°*♥-..~~~~ _..-♥*°*♥-.._
_..-♥*°*♥-..__..-♥*°*♥-.._


بسیار زیبا. مرسی
مامان امیر مهدی
16 اسفند 90 14:30
ماشالا به ای دوقلوهای شیطون بلا
راستی بابایی من آپم

ممنون از حضورتون. چشم
مامان امیر مهدی
16 اسفند 90 16:41
*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***_____________________***
_***_______ـــــــــــ_________***
__***___________________***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*
ممنون که اومدی

*********

خواهش میکنم.
مامان طاها
16 اسفند 90 16:54
به به چه خوشگلین شما با این لباس ها

لطف دارید شما
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
16 اسفند 90 20:51
به به چه خوشگلین شما با این لباس ها ایشالله لباس عروسی خودتون.
مامانی هدیه
16 اسفند 90 21:46
جاااااااااااااااااااااااااان
چقدر خوشگل شدن
خدا حفظتون کنه شیطون بلا ها

لطف دارید
مامان دینا
16 اسفند 90 23:51
با این لباسها چه بامزه وخوردنی شدن این دخملای شیطونآخییییی دلم به حال اون دی وی دی ها میسوزه چون دینای منم روزی هزار بار دروشو باز میکنه با فشار هل میده که بره تو یعنی یه جورایی عاشق این کاره

ممنون از حضورتون. بچه کنجکاو هست دیگه.
مامان تارا و باربد
17 اسفند 90 6:21
چه دخمراي ناز و شيطوني ماشالا چه لباسا بهشون مياد ناقلاها آخه چرا سه تا سه تا سي دي ميزارين
چه بانمك حرف مي زنن مي بوسمشون

ممنون از حضورتون
باران
17 اسفند 90 7:56
همان ناشناسی که دلم را با او آشنا می یافتم نگذاشت تا با این آشناها که دلم با آنها بیگانگی می کرد بمانم .

مرسی. شرمنده میکنید
باران
17 اسفند 90 7:56
رنجم نه دیگر تنهایی؛ که جدائی است و اضطرابم نه زاده بی کسی؛ که بی اوئی .
باران
17 اسفند 90 10:06
روزها پر و خالی می‌شوند مثل فنجان‌های چای در کافه های بعدازظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد این که مثلا تو ناگهان در آن‌سوی میز نشسته باشی ....
باران
17 اسفند 90 10:07
واحد اندازه گیریِ فاصله " مــتــر " نیست ؛
" اشتیاق" است ..
مشتاقش که باشی ،
حتی یک قـدم هم فاصله ای دور است ..


دقیقا همینطوره که میفرمائید
مریم 65
17 اسفند 90 11:07
آپتون خیلی بامزه بودددددددد
خرابکاری بچه ها در حالیکه اعصاب مامان و بابا را بهم میریزه ولی خیلی شیرینه تازه برای شما هم که بد نشد اگه بچه ها همینطور پیش برن تعمیرات لوازم برقی را کامل یاد می گیرید و می تونید یه کار و کاسبی جدید راه بندازید
در ضمن لباسهای محلی هم خیلی بهشون میاد


مرسی. ممنون از حضورتون. دنبال یه وام خوداشتغالی هستم که یه تعمیرگاه صوتی تصویری راه بندازم
نجوا
17 اسفند 90 11:36
کاش میشد رهگذری باشم

ساده و بی غم

برای رهایی و ازادی بال گشایم و پر کشم



ممنون. زیبا بوووووووود
هستی
17 اسفند 90 12:08
کودک بمان...

کودکانه زندگی کن...

کودکانه پرواز کن....

کودکانه شادمانی کن....

کودک که باشی غم هایت کودکانه فراموش خواهند شد.




ممنون از شعر زیباتون. لطف کردید
کاش آدرس وبلاگتون رو گذاشته بودید که یه گوشه از زحماتتون رو جبران میکردیم

فرناز
17 اسفند 90 14:03
سلام
قندو عسل، خوبید؟
وای خدا جون چه با مزه شدن
شغل جدیدتون رو پیشاپیش تبریک میگم بابایی!!
به جای من قند و عسل رو محکم بوسشون کنید


سلام .ممنون از حضور گرمتون. من بوسه قضا زیاد دارم. نمیرسم به جای کسی بوس کنم. ولی به مامانی میسپرم که اینکار رو انجام بده
مامان ترنم کوچولو
17 اسفند 90 14:27
ای جوووووووووونم.چه با مزه شدید عسلای خاله

لطف دارید. مرسی
دختری به نام پارسا
17 اسفند 90 15:12
سلام..
خوبید ؟
2 تا عکس تقدیم کردم به همه ی دوستام.به مناسبت سال نو..
برای نی نی های شما هم هست
سال نو پیشاپیش مبارک

ممنون پارسا خانم. عکسها رو دیدم خیلی جالب بودن. سال نو شما و همه دوستان هم مبارک
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
17 اسفند 90 16:11
چقد ماه شدین جوجوها... امان از خراب کاری شما وروجک ها.... زهرا جونی زینب جونی ارزو میکنم همیشه لبخند رو لب هاتون باشه
شهراد شیر کوچولو
17 اسفند 90 16:13

پس شما هم خلاب کالی میکنید؟
منم جدیدنا دالم خلاب کار میشم


آله. مگه ما چیمون از ملدا (مردا) کمتره؟ شیل کوچولو خلابکالی منه ما نکنیم؟
مامان سوگل
17 اسفند 90 16:58
سلام احوال شمال خوبید
ماشالا با این دخملای قشنگ و ناز و شیطون بلا، چقدر بهشون میاد لباساشون
بابایی ما هم تو خونه شدیم تعمیرکار، سوگل من هم انقدر سی دی گذاشت نگاه کرد خروجی دی وی دی خراب شد دیگه جواب نمیده، جلوی سوگل کم آورده
خدا حفظتون کنه، هم دخمل قشنگارو هم بابای مهربون رو

ممنون بابت این همه محبتی که به دوقلوها دارید
باران
18 اسفند 90 7:53
روزها پر و خالی می‌شوند
مثل فنجان‌های چای در کافه های بعدازظهر
اما هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد
این که مثلا تو
ناگهان در آن‌سوی میز نشسته باشی ....


خیلی هم خوووووووب. ممنون از لطفتون
باران
18 اسفند 90 7:54
شجاعت مـے خواهد وفادار احساسـے باشـے کــ ِ میدانـے شکست مـے دهد روزے نفس ـهاے تنهایـــے دلت را
باران
18 اسفند 90 7:54
خودم را به شادیِ تو فروختم

و
حواسم نبود که حواست به بهایِ من نیست ...


مرسیییییییییی
پرنیا جون و مامانش
18 اسفند 90 10:11
وای قربون برم عزیزم نفسی خاله جون دوتا تون گلین قشنگم

ممنون. لطف دارید
آشنا
18 اسفند 90 15:43
تو پست ثابت کلمه روحیه اشتباه تایپ شده
ممنون

ممنون از حضورتون و ممنون که اشتباهمو بهم گفتید. مرسی
نی نی های حاجی-مامان زهرا
18 اسفند 90 15:53
این دو تا چه نازند وقتی دیدمشون یاد این شعر افتادم:
این بچه های دوقلو ...........حافظا
یادم رفت یه شعری هست که عمو پورنگ می خونه
حتما با وجود سی دی هایی که بچه ها می ذارند شما بیشتر از ما بلد باشید
بقیه اش چی بود؟

لطف دارید. والله منم نمیدونم. من فقط حسنی نگو بلا بگو رو خوب بلدم
نی نی های حاجی-مامان زهرا
18 اسفند 90 16:07
این دو تا چه نازند وقتی دیدمشون یاد این شعر افتادم: این بچه های دوقلو ...........حافظا یادم رفت یه شعری هست که عمو پورنگ می خونه حتما با وجود سی دی هایی که بچه ها می ذارند شما بیشتر از ما بلد باشید بقیه اش چی بود؟
سجّـــــــادم
18 اسفند 90 18:01
سیلام بدو بیــــــــــــــا آخه آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.
الهام (مامان لنا)
19 اسفند 90 20:13
خدا دخملای گلتونو حفظ کنه وب جالبی دارین

ممنون از لطفتون
مامان پریسا
21 اسفند 90 1:51

خیلی خوشکل و بامزه از این دخمل طلاها مینویسد. کلی خندم گرفت. خدا براتون نگهشون داره بوس رای زینب و زهرا خانم گل

پس دستگاه سی دی باید مطابق میل خانمها کار کنه
لباسها شون هم خیلی خوشکلن

ممنون. نظر لطفتونه. والله چی عرض کنم، دستگاه سی دی که هیچ، کل فامیل باید مطابق میل گلیها کار کنه
مامان نادیا و نلیا
21 اسفند 90 9:32
همه جوره نانازن این دخملاتون

ممنون از لطفتون
مامان امیرناز
21 اسفند 90 11:24
سلام خوشگلای ناناز چه لباسای خوشگلی این لباس مال کدوم شهره بابایی؟ امیرنازمم عاشق دیدن کارتون البته پرد لب تاپ بابایی رو در اورده ایشالا سلامت باشن پیش ما بیاین

سلام. خدا به دم و دستگاها صبر بده از دست این بچه ها
در مورد لباس دقیقا نمیدونم مال کدوم شهر هستش. ولی بیشتر استان فارس و بوشهر توی جشنها میپوشن
من
21 اسفند 90 20:38
سلام چه نی نی های نازی. این اونه یا اون اینه؟

ممنون از حضورتون. این اونه
من
21 اسفند 90 23:19
پس اون کیه؟

اون اینه و این اون دیگه. یه ذره دقت کنید متوجه میشید.
دادا سورنا تقدیم می کند
23 اسفند 90 11:05
سلام خوبید خوخولوها؟
شما رو تو وب شیر کوچولو دیدم( پسر خالمه) عکسای با لباس سنتیتون خیلی با مزه شده مامان وخاله منم از این عکسا زیاد دارن...امروز چارشنبه سوریه مامان سحر بهم گیر میده ...
زودتر بزرگ شین ببینین چه حالی داره تق وتوق...

سلام. ممنون
مامان پارساجون
23 اسفند 90 11:20
سلام. چقدر ناز ه عکس هاشون!
خدا حفظشون کنه.

ممنون از لطفتون
lenshen
26 اسفند 90 0:19
آفرین چه پدر خوش ذوقی هستید
خوش به حال بچه ها

ممنون. شما لطف دارید
مامان سارا
27 اسفند 90 9:47
موش بخوره شما دو تا رو با اين لباسهاي با مزه
مامان زهره
6 خرداد 91 10:58
الهي چقدر ناز شدن لباس محلي بهشون مياد

ممنون
شما لطف دارید
مامان احسان
29 خرداد 91 13:33
خیلی خوشمزه حرف میزنن..
ما که کلی کیف کردیم..

نظر لطفتون
ممنون از حضورتون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوقلوها می باشد